به وبلاگ سلام عزیز خوش آمديد

عضويت در وبلاگ
منوي اصلي
صفحه نخست
پست الکترونيک
آرشيو مطالب
فهرست مطالب وبلاگ
پروفایل
موضوعات
دانستنیها و مطالب گوناگون
دانستنی از همه جا
دانستنیهای مذهبی
دانستنیهای علمی
دانستنیهای خانه داری
پلاکهای خودرو در ایران
گوناگون از همه جا
سودان
اطلاعاتی راجع به سودان
جدول پروازهای سودان
پیامک
انواع پیامکهای طنز.ادبی.عاشقانه
دعا-زیارت (متون)
دعا
زیارت
حديث
عکس و تصویر
عکسهای طنز
سرگرمی
العربي
القصص و العبر
هل تعلم؟
متنوع
ENGLISH
story
sweet life
ETC
داستان راستان
اضافات

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 71
بازدید کل : 248624
تعداد مطالب : 295
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1

آخرین مطالب
طراح قالب

Template By: NazTarin.Com

سلام

لطیفه

به مادر زنم میگم چنددرصد دعاهات قبول میشه؟
میگه : 50 درصد
میگم ازکجا فهمیدی؟
میگه:ازخدا خواستم دامادم خرپول باشه،
دامادم خر هست اما پول نداره!


کاش میشد هر شب از خودمون 1 سی سی خون بگیریم
بریزیم تو یه نعلبکی بذاریم کنار تخت!
 که این پشه ها بشینن عین بچۀ آدم بخورن دست از سر ما بردارن!!
 
این سوال مدتیه ذهنم رو به خودش مشغول کرده:
این عربها "چ" ندارن، چه طوری عطسه می‌کنن؟

 

[+] نوشته شده توسط رضا در پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:لطیفه,جوک,طنز, در ساعت 1:24 | |
لطیفه های بهداشتی
کوتاهترین جوک دنیا: "سایپا مطمئن"

یکی از معضلات امروزه ی جوانان اینه که وقتی یه مادر و دختر رو با هم توی خیابون میبینند واقعــاً نمیدونن به کدوم شماره بدن !! مسولین لطفا رسیدگی کنن

قدرت بوگاتی ۱۰۰۱ اسب بخاره قدرت پراید ۶۳ الاغ بی‌ بخار

سالها گذشت و گذشت و گذشت و ساندیسها کماکان تولید شدند و تولیدکنندگان نوشتند از "اینجا" باز کنید و مردم همچنان از "آنجا" باز میکردند!

اینی که میگن حسنی به مکتب نمیرفت وقتی میرفت جمعه میرفت" منظور اینه که حسنی فراگیر پیام نور میخونده ؟!

مـــــوز کیلــو 4000 تــومـــان !!!!!!! فقط به میــمـون حســـودیمون
نشــده بــود که شـــد

یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود(دقت کنید،هیچ کس نبود) در آبادی کوچکی مردمی زندگی می کردند… حالا می فهم، ما با قصه خواب نمی رفتیم.همون اول هنگ می کردیم!!!

طرح شناسایی و جمع آوری خانه های مجردی در راستای افزایش امنیت اجتماعی:
- دیلینگ دیلینگ - کیه؟ - منم منم مادرتــون – دروغ نگو مادر ما شهرستانه
- مجردن … بگیرینشون !!!!!!

کآشکی تآبستونآ به جآ گشت ارشآد , گشت بهدآشت بنآ میکردن هر کی بو میدآد میگرفتن

خانمه ۲۰۶ رو زده به تیر برق ، ماشین نصف شده ! به افسر میگه یعنی اشتباه از من بوده ؟ افسر : پـَـــ نــه پـَـــ علت حادثه خواب آلودگیه تیر چراغ بوده !
 
[+] نوشته شده توسط رضا در چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:لطیفه,جوک,طنز, در ساعت 13:6 | |
لطیفه های بهداشتی
کچل کرده باشی، بری بالای شهر میگن مد روزه، بری مرکز شهر میگن سربازی، بری پایین شهر میگن زندانی بودی، این همه تفاوت توی شعاع 20 کیلومتر...!!! 
  
یعنی فقط کافیه تو خونتون بفهمن که امتحان دارین، اونوقت بخوای بری توالتم میگن کجا؟؟؟ مگه تو امتحان نداری؟؟؟ 
 
میازار موری که دانه کش است... در مورد مورچه ای که دانه همراه اش نیست حکمی صادر نشده می توانید بیازارید...!!! 
 
تلویزیون داره سیرک نشون میده که چهارتا گاو میان از رو طناب میپرن و میرن! مامانم یه نگاه به تلویزیون میندازه و بعدش یه نگاه به من! میگه : اینا گاو تربیت کردن ما هنوز تو تربیت تو موندیم...!!!
  
جاتون خالی دیشب رفته بودم شهر بازی و فقط به یه نتیجه رسیدم: توی شهر بازی تو بعضی از این وسایل بازیش باید یه دکمه ی "غلط کردم" هم بزارن...!!!
 
 
 
 
تا حالا دقت کردی وقتی کباب با برنج میخوریم 90% حواسمون به اینه که هردوتاش باهم تموم شه..!!!
 
 تا حالا دقت کردین لذتی که در پرت کردن شلوار گوشه اتاق هست، تو زدنش به چوب لباسی‎ ‎نیست ...!!!
 
 
 
 
بابام اومده تو اتاقم میگه: اینترنت قطعه؟؟؟ میگم: نه چرا قطع باشه!؟ میگه: آخه دیدم داری درس میخونی...!!!
[+] نوشته شده توسط رضا در سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:لطیفه,جوک,طنز, در ساعت 11:57 | |
سگ همسایه.طنز

بچه که بودیم همسایه‌مون سگ داشتن. هر وقت واق واق می‌کرد، داداشم صداشو تقلید می‌کرد و جوابشو می‌داد... تا اینکه یه بار زن همسایه از مامانم سراغ سگی رو گرفت که صداش از خونه ما میاد؛ واسه جفت‌گیری با سگش! مامانم اومد خونه یه بلایی سر داداشم آورد که دیگه از اون به بعد فقط صدای ماهی در میاره!

[+] نوشته شده توسط رضا در چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:طنز,جوک,لطیفه, در ساعت 9:5 | |
طنز5
 تو عروسی یکی از فامیلا دلار میریختن رو سر عروس و داماد! حمله به دلارا سی مجروح به جا گذاشت! فرداش همه رفتیم صرافی یارو گفت دلارا تقلبیه!
 دارم غرمیزنم این چه قیافه ایه من دارم. عمه ام میگه غصه نخور زشتا خوش شانس ترن!
 دختر دایی بنده رفته دندونپزشکی عصب کشی کنه! طی 3 جلسه از درد دو بار با پا کوبیده به دکتر بدبختش، 4 بار زده تو سرش، دو بار دست دکتر رو چنگ زده خلاصه زده یارو رو لت و پار کرده! امروز همون دکتره اومد خواستگاریش: ایشالله همه جوونا خوشبخت شن!
 داداشم زندگیشو داده یه آیپد خریده اونوقت بابام به آیپدش میگه:پاره آجر!
 دختر خالم به بچش واسه اينكه شيريني زياد نخوره دندوناش خراب نشه گفته شيريني ها رو شمردم يدونش كم بشه ميزنمت. بچه هم وقتي همه خواب بودن رفته همه شيريني ها رو نصفه گاز زده كه تعدادش كم نشه! استعدادت تو حلقم!
 بابام کچله. یه بار تو حموم به جای شامپو اشتباهی به سرش کف شوی شوما زده! بهش میگیم پدر من روی قوطی رو نخوندی نوشته کف شوی شوما؟ میگه چرا خوندم, نوشته بود برای سطوح صاف!
 دعوت مودبانه ي بابام از من براي صرف شام: تَن لَشتو از پشت كامپيوتر جمع كن بيا پاي سُفره پهن شو!
 تو اخبار گفت چند نفر تو سوییس کشته شدن، مامانم برگشته میگه:"آخی طفلی ها دم عیدی چه بلایی سرشون اومد"
 من هنوز سر اون عیدی هایی که ازم میگرفتن و میرفتن واسم حساب بانکی باز میکردن، اما هیچ وقت ندیدمشون با خونوادم درگیرم!
 عمه هام اومدن خونمون، سه تایی دارن پشت سر مادرشوهراشون حرف میزنن. دلم واسه مامانم میسوزه که نمیتونه تو بحثشون شرکت کنه !
 چند سال پيش چادر مادرمو سرم كردم و واسه خنده يهو مادر تا منو ديد جفت دستاشو رو به آسمون برد و از ته دل خدا رو شكر كرد و گفت خدا رو صد هزار مرتبه شكر كه دختر نشدی وگرنه هيچ  امام زاده ای هم نميتونست تو رو شوهر بده با اين دماغت!خوهرزادم کلاس اوله تکلیفشون اینه از ۱ تا ۹۰ بنویسن، حالا این خواهرزاده ما یه عدد مینویسه درازمیکشه
 
دیشب مامانم خیلی غمگین بود رفتم براش کلی اس ام اس خوندم کلی خندید بعد هی میگفت اینو بهم بده 5000 تومن شارژ فدای یه خنده مامانم
 یه غلت میزنه یه عدد دیگه یه کارتون می بینه یکی دیگه گرسنه میشه. میگم دایی اینجوری تا صبم تموم نمیشه میگه خسته ام میفهمی خسته!
 با مامانم رفتيم مغازه تعميرات تلفن كه تلفن بي سيم خونرو بديم درست كنن. يارو تلفن زده به پيريز بعد با موبايلش زنگ زد كه ببينه زنگ ميخوره يا نه. تلفن كه زنگ خورد مامانم به من ميگه اين آقاهه شماره مارو از كجا داشت؟
 تلویزیون داره یه برنامه درباره علائم اعتیاد نشون میده. هر علامتی که میگه مامانم زیر چشمی با شک منو نگا میکنه.
 
پسر خالم کلاس دوم تو امتحانشون یه سوال داشتن که گفته بود: آیا میدانید رود هیرمند به کدام دریا میریزد؟ اینم نوشته بود: بله میدانم!
معلم خوشش اومده بود نمره کامل داده بود.
 به خواهرزادم که دوم دبستانه میگم: خوشحالیا، همش تعطیلی؟ میگه: برو دایی واقعا تعطیلیا! اقتصاد کشور فلج شد رفت پی کارش، بعد بمن میگی خوشحالم؟ برو پلی استیشنتو بازی کن دایی!
 پسرم شش سالشه اومده با دوربين از من عكس گرفته ميگه: ميخوام بزرگ شدم به پسرم نشونش بدم بگم اين بابام بود! بهش ميگم: پسرت خودش منو ميبينه ديگه. ميگه: معلوم نيست! مگه من باباتو ديدم؟ پسره من دارم؟!
نصفه شبي دارم درس ميخونم مادر اومده تو اتاق ميوه داد بهم. خواست بره بيرون گفت زبونتو ببينم! منم زبونمونو در آوردم يهو گفت سلام رکس. بعدم خوشحال و خندان رفت بيرون. قربون خندت مامان
پسر داییم میگه خوش به حالت که تک فرزندی! میگم چرا؟ میگه: واسه اینکه برا خوردن ته دیگه مارکارونی کسی نیست شریکت شه! همچین منطقی دارن جوانانه فامیله ما!
 نشسته بودم سر کلاس مامانم بهم اس ام اس داد: 700 هزار تومن ترمی بابای بدبختت داره واسه دانشگاهت پول میده اونوقت تو سر کلاس گوشیتو چک میکنی ببینی کی اس ام اس داده الاغ؟
 نصف شبی خواب بودم دختر خالم 5 سالشه اومده بیدارم کرده میگه خواب دیدم شرک داره منو میخوره. بعد با گریه میگه: برو سی دیشو بیار بشکونیم!
 خواب بودم، پسرداییم رفته سروقت گوشیم اسم خودشو به Irancell تغییر داده، روز و شب بهم SMS میده مشترک گرامی روز جهانی معلولین ذهنی بر شما مبارک!
 با بابام حرفم شده، میگه: واس خاطر چهل تومن یارانه باید این الدنگ رو تحمل کنیم!
 سر صبح از خواب بیدار شدم میگم: سلام بابای مهربونم. میگه: سلام گرگ بی طمع نیست باز پول میخوای؟ پولاتو چه کار میکنی؟ نکنه معتاد شدی؟ بدبخت ترک کن؟ بعد 5 دقیقه تیکه انداختن میگه شوخی کردم میخواستم خواب از سرت بپره!
[+] نوشته شده توسط رضا در پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:طنز,لطیفه,جوک, در ساعت 10:21 | |
لطیفه های بهداشتی
ديشب خواب ديدم ازدواج كردم صبح بلند شدم صدقه دادم! 
 
 
دعاي خانم ها: خدايا به من عشق بده تا همسرم را دوست بدارم، صبر بده تا تحملش كنم، اما قدرت نده كه ميزنم لهش ميكنم
 
ترجیح میدهم در فیس بوک باشم و به درس خواندن فکر کنم تا اینکه در حال درس خواندن باشم و به فیس بوک فکر کنم.
(یکی از فامیل های دور دکتر شریعتی).

يه روز معلم به شاگرداش ميگه: بچه ها بيايد بريم براي اومدن بارون دعا کنيم.
بچه ها میگن: دعاي ما که برآورده نمي شه!
معلم ميگه: چرا؟ دعاهاي شما برآورده مي شه!
بچه ها میگن: اگه دعاي ما برآورده مي شد که تا الان شما صد بار مرده بودین.


پلیس جلو یه ماشین رو می گیره و میگه: چون از صبح اولین كسی هستی كه كمربند ایمنی بستی برنده 60 هزار تومن پول شدی. حالا می خوای باهاش چیكار كنی؟
مرد میگه: میرم گواهینامه می گیرم.
زنش سریع میگه: جناب سروان، به حرفاش گوش ندین، این وقتی اكس می زنه پرت و پلا
میگه.
بچّشون از اون پشت میگه: بابا نگفتم با ماشین دزدی قاچاق نكنیم؟
یه صدا از صندوق عقب میاد: از مرز رد شدیم یا نه؟
 
 
 
 
 
 
یارو رو به زور وادار به نماز خوندن مي كنن. بعد مي بينن نشسته داره همين جوري دعا مي كنه. ميرن گوش ميدن مي بينن ميگه: خدايا! اينا منو به زور وادار كردن به نماز خوندن، تو خودت قبول نكن.

 

 

 

 
 

 

 

 

 
یک روز مردی با عجله پیش دکتر می رود و می گوید: سلام دکتر! زود بیا، آپاندیس زنم درد گرفته است. دکتر می گوید: من که یک هفته پیش آپاندیس زنتان را عمل کردم، مگر می شود یک زن دو تا آپاندیس داشته باشد؟ آن شخص می گوید: نه، ولی یک مرد که می تواند دو تا زن داشته باشد.


به غضنفر میگن: خدا رو میشناسی؟ میگه: وقتی رفت و آمد نباشه از کجا بشناسم!

[+] نوشته شده توسط رضا در یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:جوک,لطیفه,طنز, در ساعت 1:43 | |
لطیفه های مودبانه -3-

دو تا پيرمرد با هم قدم مي زدن و 20 قدم جلوتر همسرهاشون کنار هم به آرومي در حال قدم زدن بودن.
پيرمرد اول: «من و زنم ديروز به يه رستوران رفتيم که هم خيلي شيک و تر تميز و با کلاس بود، هم کيفيت غذاش خيلي خوب بود و هم قيمت غذاش مناسب بود
پيرمرد دوم: «اِ... چه جالب. پس لازم شد ما هم يه شب بريم اونجا... اسم رستوران چي بود؟»
پيرمرد اول کلي فکر کرد و به خودش فشار آورد، اما چيزي يادش نيومد. بعد پرسيد: «ببين، يه حشره اي هست، پرهاي بزرگ و خوشگلي داره، خشکش مي کنن تو خونه به عنوان تابلو نگه مي دارن، اسمش چيه؟»
پيرمرد دوم: «پروانه؟»
پيرمرد اول: «آره!» بعد با فرياد رو به پيرزنها: «پروانه! پروانه! اون رستوراني که ديروز رفتيم اسمش چي بود؟!!!»

 
شاگرد زبان نفهم
 استاد: وقتی بزرگ شوی چه میکنی ؟ 
شاگرد: عروسی
استاد: نخیر منظورم اینست که چكاره میشوی ؟
شاگرد: داماد
استاد: منظورم اینست وقتی بزرگ شوی چه میکنی ؟
 
شاگرد: زن ميگيرم
استاد: احمق ، وقتی بزرگ شوی برای پدر و مادرت چه میکنی ؟
 
شاگرد: عروس ميارم
استاد:
  لعنتی ، پدر و مادرت در آینده از تو چی میخواهد ؟
شاگرد : نوه
 
 
نامه مراد به زنش : از دوریت میخواهم گریه کنم
 اما یاد قیافه ات که می افتم خنده ام میگیره!
[+] نوشته شده توسط رضا در پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:لطیفه,مودبانه, در ساعت 16:0 | |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 15 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آرشيو
تير 1394
شهريور 1393
مرداد 1393
تير 1393
خرداد 1393
ارديبهشت 1393
فروردين 1393
بهمن 1392
دی 1392
آذر 1392
مهر 1392
شهريور 1392
مرداد 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
بهمن 1390
دی 1390
آذر 1390
آبان 1390
مهر 1390
آمار
روز بخير كاربر مهمان!
آمار بازديدها:
افراد آنلاين:
تعداد بازديدها:

مدير سایت :
رضا
لينكستان
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

وبلاگ دهی LoxBlog.Com


لينكدوني

کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون

آرشيو پيوندهاي روزانه


CopyRight| 2009 , heidari.LoxBlog.com , All Rights Reserved
Powered By Blogfa | Template By: LoxBlog.Com